انعکاس مطبوعات دریزدفردا "اين مطلب  در برگيرنده یک  نوشته "طنز شماره 143" با عنوان " تذكره المقام مولانا فلاح زاده والي دارالعباده « كثرا... امثاله»" است کهبه قلم زبان دراز هفته نامه آیینه یزد نوشته شده است .

تذكره المقام مولانا فلاح زاده والي دارالعباده « كثرا... امثاله»
زبان دراز

اين حقير فقير«زبان دراز»،روزي با خود گفت حال كه رييس الحكومه در سخنانش جملاتي به شوخي و نغز و طنز گويد كه مثلاً: مردم بيائيد از فلان محله گوجه خريداري نمائيد . . . گاز مي‌دهيم و. . . فلان شخص همانند هلو مي‌ماند . . . سرشان را به سقف مي‌چسبانيم و . . . مي گويند مي‌خواهند ماست مالي كنند و . . .

لذا «زبان دراز» را بر آن داشت همانگونه كه تذكره المقامات حاكمان دوران اصلاحات را نگاشته در حال حاضر نيز طنزي در مورد واليان يزد بنويسد.بدين شرح:

روايت كرده اند:آن مرد مجاهد در راه خدا، از دروغ و غش جدا، آن كشتي طوفان زده يزد را ناخدا، سرآمد ديگرواليان مولانا فلاح زاده والي تام الاختيار دارالعباده«طوّل ا.... عمره»

گويند روزي كه به دنيا آمد سخت مي‌گريست.پير روشن ضميري اين گريه را خوف از ورود به دنيا و تعلقات آن تعبير كردي، دوران كودكي او با ديگران تفاوتي فراوان داشت، زود به سخن آمدي حرف بسيار زيبا زدي و سخن دلنشين گفتي:

پيشگويان، نور مسئوليت در پيشاني او ديدند. در اوان جواني چنان كه افتد و داني گرد بطالت و لهو و لعب نگرديد، لباس رزم پوشيد و از بزم و عيش چشم پوشيد، خاك زمين جهاد بوسيد گاه در خط اول و گاه در جبهه مهندسي، جنگجويان را پشت و پناه بود چون دوران جهاد اصغر به سر آمد راهي جهاد اكبر و قرارگاه‌هاي جهاد گران خدمت شد وقتيكه خورشيد «چيپون» افول كرد و دولت «راستيون» رو به اقبال نمود از پرده عزلت بيرون آمد و رو به دولت كرد. در آن هنگام مردي سليم النفس و زاهد در دارالعباده حكومت مي‌راند.

آن مرد زاهد، در گذشته، بر دولت رييس الاصلاحات عصيان نمودي و عزم وكالت كردي كه راي نياورده بود. پس هنگامي كه در دارالحكومه مستقر شد قصه گويان درباره وي چنين گويند:

به سفارش صحنه گردانان كه والي را مشاوره مي‌دادند تصميم گرفت چند تن از آنان كه عضويت ستاد انتخابات را نپذيرفته بودند، سر جايشان بنشاند، بنابراين آن مرد كه بر خلاف رقيق القلب بودنش وي را «عاصي» نام نهاده بودند. عزم كردي كه بعضي از آنان كه نام و نان از دولت پيشين و پست و ميز داشتندي برخاك نشاندي و چنان كه روال لشكريان پيروز است، پس از گذشت ايامي چند بر بالاي بلندايي ايستاد تا خسته از كار و كوشش استراحت كند، ديد ديري گذشته و كاري از پيش نبرده، خزانه نسبتاً تهي، امور عمراني راكد و بعضي مديران قوي بركنار، او نيز كه موفق نشده بود مشكلات مردم را حل كند، حاضر شد صورت خود را متواضعانه در برابر منتقدان و يا تضييع شدگان حقشان قرار دهد تا با دستشان- كه بريده باد- خداي ناكرده صورت زيبايش را نوازش كنند، به ناچار دست به دعا شد كه: « خلصنا من المقام يا رب العالمين»

 از آنجا كه آن مرد خدا مستجاب الدعوه بود ايزد«عز ذكره» او را عاقبت به خير كرد و از پست وارهاند. گاه رفتن او خندان و اطرافيان گريان زيرا مشاوران مخفي و موزعان پست و مقام را يتيم گذاشت.

گفته اند: جماعت وزارت داخله پرنده هماي سعادت رها كردند تا بر دوش كه نشيند؟ سردار جوان كه تازه لباس رزم درآورده و قصد كرده بود به دنبال زندگي برود بر لب جوي آرميده بود، هماي بر كنار او نشست تا آب بخورد دولتيان گفتند آن جوان را براي امارت بياوريد

پس با سلام و صلوات رداي امارت دارالعباده بر تنش كردند، كه ناگاه به ياد آورد كه در خواب ديده بود كجاوه سوار از در دارالحكومه وارد همي شد، همه دور باد و كوربادگويان به استقبالش مي‌آمدندي، دارالحكومه‌اي ديد نه چندان آباد، گروهي آب در هاون مي‌كوبند و طومار گره مي‌زنند، عده‌اي هم رقعه مي‌نويسند و تعدادي هم به رتق و فتق امور مشغول هستند.

تلگرافي براي يكي از زهاد و عباد و معبران دوران فرستاد، خواب باز گفت، پاسخ داده شد :بشارت باد كه پستي در خور يابي و آن آب در هاون كوبان، مديراني هستند كه از والي قبل به توارث مي‌رسد، و آن طومار و رقعه،مصوبات سفر اول وزيرالوزرا و طرح‌ها باشد كه معطل مانده است روز بعد مولانا فلاح زاده « طول ا... عمره» قباي خدمت در پوشيد و مديران را بار عام و صلاي حضور داد، همگي كارنامه به دست، راوي گويد:در رديف اول مديران دارالحكومه ايستاده بودند در رديف بعد مديران كل پس از آنها روساي شهرستانها، از ايالات و ولايات.

همچنين در خواب ديده بود، گوشه ارگ حكومتي، اتاقي تعبيه كرده بودند مجهز به آلات سرگرمي و بر سردر آن نوشته بودند: «قرنطينه» از نزديكان، حال آن اتاق باز جست، دريافت جمعي ورشكستگان سياسي از دوران سيد اصلاحات «زيد ا... صبره علي مصائب الوارده» كه والي شهرها و بخشها و بلاد يا مديران كل سابق «غفرا... ذنوبهم»، در اين اتاق جا داده‌اند تا از آتش آنها نسوزند و عنوان مشاور به آنها داده تا صبح وارد شدندي، وب گردي و سايت بيني كنند، هفته نامه آيينه بينند و روزنامه خوانند، چاي نوشند وبعد به خانه روند و قرنطينه از آن جهت كه مبادا با مديران جديد رفت وآمد و تبادل تجربه كنند و به گناه، آنها را بيالايند. آنها بمانند تا باز نشسته شوند اميد آنكه، خداي از گناهان آنها در گذرد.

با سلام و صلوات و گلاب افشان، امير وارد شد بر صدر نشست با فراست و زيركي كه داشت بر چهره يك يك نگريست و ياد خواب و تعبير خواب افتاد پس سر در گريبان كرد و تأمل، پس از مدتي همه را ندا داد كه زود باشد رييس الوزرا سر زده از در در آيد چون وضع را چنين بيند«گوش بپيچاند و او را با كسي شوخي و عقد اخوت نباشد و در جمع رسوا نمايد».

لذا بايد تدبيري كرد پس به جابجايي مديران و بازنشسته نمودن آنان اقدام كرد اول از آموزش و پرورش آغاز نمود و با چشم برزخي بر «رييس الفرهنگ» و عده رياست معلمان در بهشت دادي و قول داد كه سن خدمات مديران ديگر نيز هنوز به سي نرسيده كه حكم بازنشستگي شان به دستشان داده شود و آنگاه بر حسب الفبا به آباداني اقدام كرد.

-از «ابركوه» آغاز نمود چنان دست به آباداني زد كه گفتند گويا پايتخت دارالعباده بدانجا منتقل مي‌گردد و سرو ابركوه جايگزين مناره‌هاي امير چقماق خواهد گشت.

پس چون خبر به گوشش رسيد بر سر ملامتگران فرياد زدي كه هيهات، هيهات از عدالت دور باشد و من منصوب از دولت 70 ميليوني عدالت پرورم «همه ايران سراي من است» اي منتقدان توقع داريد از اردكان بياغازم كه در دوران گذشته سخت بدان رسيده و تابشش به دروازه يزد تابيده.

يزد هم گرچه نيمي از استان است ربع بودجه كفايت كند كه پيشرفت را بس باشد« آن هم با انتخاب نماينده چپشان»
-رأي و نظر بر اين قرار گرفت سايه مديران پروازي يا نيمه وقت را از سر ادارات كم كند.

-آنگاه به اصحاب مطبوعات مشفقانه نصيحت كرد و تلطفي نموده و گفت: مورد حمايت هستيد، اما اگر سئوالي از رييس الوزراء داريد برويد از خودش بپرسيد در اين ميان اعلام شد روز نامه نگاران در مورد دارالولايه و روابط عمومي‌ها هم هر چه دل تنگشان مي‌خواهد براي بهبود اوضاع رقم بزنند تا مركب دواتشان خشك شود.

-به اهل هنر هم التفاتي نمود زيرا با فراست دريافت از فرهنگ و ارشاد فقط ارشادش مانده و فرهنگ را از ياد برده است پس فرهنگ را به آنها باز داد تا روزي فرهنگ و هنر بسازند.

-صاحبان مدارس غيردولتي را بشارت داد: خيالتان آسوده باشد راحت بخوابيد دولت مهروز، عنايت ويژه‌اي به شما دارد و از ورشكستگي نجاتتان خواهد داد.

-اهل حرف و صنايع را جمع آورد پس ديد زلفهايشان آشفته و چشمهاشان از دست مدير ماليه گريان است دست پدري بر سر آنها كشيد و تفقدي نمود.

 قول داد اوضاع نان و گوشت و مصالح ساختماني را سامان دهد.
 و در نهايت تورم و گراني را نابود كند تا گراني نتواند كمر دارالعباده نشينان را بشكند.

-رو به كشاورزان نمود وضع را ناخوش آمد زيرا روستاها خالي از سكنه و چشمه‌ها خشكيده اما شركت تعاوني روستايي، گندم كانادا و برنج پاكستاني و چاي سيلاني و قهوه كوبايي و سيگار برگ خارجي و موز و پرتغال لبناني و گوشت تايلندي و......توزيع مي‌كند.

آنگاه با تأمل گفت: يزد را شوك بايد، گويا رو به موت است و حركتي لازم تا نجات يابد.

پير مردي ندا داد: اين مرده را شايد دم عيسي هم نتواند زنده كند چه رسد به بعضي ديگر يا شوراي شهر و شهرداري كه الامان عده‌اي را در آورده است در اين حال تدبر و تفأل نمود كه پيام رسيد كه از وزارت داخله تو را تلگراف است و ديگر . . .

یزدفردا
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا